عید ناعید!

امروز 15 اسفنده. چیزی تا عید نمونده و باز هم یاد گذشته ها این روزها رو زیبا می کنه. بیشتر از هر چیزی بوی سنبل و بنفشه آدم رو یاد عید میندازه.عیدی هم یکی از اون خوبی های عید بود که نسل فعلی چیزی ازش نمی فهمن. مثل خیلی موارد دیگه که ازش چیزی نمی فهمن! جالبه که امسال کبیسه است و روز سال تحویل تعطیل نیست. من بهش میگم یه تجربه جالب! فکر کن سال تحویل بشه و یه کارمند وظیفه شناس در حال انجام وظیفه است.

عید همیشه بدترین زمان برای سفر بوده. همه آفتابه لگن رو میذارن رو سقف ماشین و راه میفتن و بدون مقصد مشخص حرکت میکنن. بعد هم میرسن به اولین شهر و کنار خیابون بساط رو پهن میکنن و با یه پیژامه راه راه از زیبایی و تعطیلات عید لذت میبرن.واقعاً عجب تفریحی!

Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA

پ.ن1:امیدوارم آخرسالی روزای خوبی و خوشی برای همه باشه.

پ.ن2: راستی امسال آجیل نخریم تا حداقل یه عید متفاوت رو تجربه کنیم.مطمئناً چیزیمون نمیشه!

حسنی!(عکس هفته)

زمان ما حموم نمی رفت، حالا ببین کارش به کجا رسیده!

دل تنگی از کوچکی دل

بازی درآورده!

شوخی می کند یا جدی است نمی دانم.نیم ساعت است که من را هم دل آشوب کرده.

با عصاب خوردی سرش داد می کشم ولی توجهی نمیکند.عادت همیشگی اش است ولی مثل همیشه به جایی ختم نمی شود.صدای موسیقی را زیاد میکنم تا شاید تمرکز کنم ولی نمی شود.از ته سالن صدای خش و خش می آید و موسیقی خش دار می شود.اما باز هم توجهی نمی کند.با صدای بلند می خندم خنده همراه با اشک جوری که آخرش به گریه می انجامد ولی چیزی که توجهش را جلب می کند خنده یا گریه من نیست صدای زنگ تلفن است.چرا زنگ تلفن همیشه بی موقع به صدا در می آید؟نمی دانم اشکال کار در کجاست.من به سمت در می روم.او به در نگاه می کند...

اندر احوالات این چند روز

1-دیروز یعنی 9 اسفند، روز حمایت از حقوق مصرف کنندگان بود.سازمان استاندارد در اقدامی جالب توجه اعلام کرد که در این روز مراکز این سازمان در کشور آماده مراجعه حضوری و پاسخ به شهروندان عزیز می باشد!

2-از این هفته یک سری تبلیغ جدید توسط شهرداری توی ایستگاه های اتوبوس نصب شده که بر خورد مردم با اون از خود تبلیغ برام جالبتر بود.(سعی کردم عکس بگیرم ولی نشد)این تبلیغات برای ترویج فرهنگ درست مصرف کردن نصب شدن و قابلیت حرکت دارن.مثلاً یکی از اونا یه ماشین لباسشویی که قسمت وسط اون می چرخه(البته زیرش نوشته بچرخانید)تو اون چند دقیقه ای که من ایستاده بودم هر کسی که می یومد اون قسمت را می چرخوند و بعد از کلی ذوق کردن قصد داشت متوجه بشه که پشت اون چیه.خدا رحم کرد که از جا در نیومد! ولی مطمئناً به آخر هفته نمی رسه...

 

پ ن:کسی می دونه کار سازمان استاندارد در کل چیه که این کارش یه عمل غیر معمول محسوب میشه؟!(مومن در هیچ چارچوبی نمی گنجد...

پ ن:پیشنهاد می کنم این تبلیغات را از نزدیک ببینید.به نظر شروع خوبی برای رشد روند تبلیغات توی شهر محسوب می شه.ناچاریم برای تاثیرگذاری بیشتر به روش های جدید روی بیاریم.

ماهی سیاه کوچولو

کتاب ماهی سیاه کوچولو نوشته ی صمد بهرنگی از معدود کتاب های جذاب بود که وقتی شروع به خواندن کتاب کردم تا آخرش را خوندم.

داستان در ابتدا به خوبی شروع می شود.قانع نبودن به دنیایی که درون آنیم و زندگی کاربنی هر روز با مکررات خسته کننده و شوق به دستیابی به عرصه های جدید و تجربه های نو که زندگی را از یکنواختی خارج سازد.ولی در انتها به یک هدف گرایی محض می رسیم که می گوید مهم رسیدن به هدف است حتی اگر فقط مدت زمان تجربه ی آن چند لحظه باشد و بعد نابودی و احساس اینکه بودن یا نبودن ما چه ثمری خواهد داشت.

خوندن کتاب را به همه توصیه می کنم.

بعد از خوندن کتاب نظر بدید...

ايده‌هاي ابتكاري براي خودكشي!

این روش کارییش به اثبات رسیده و قطعاً جواب میده.

...به ادامه مطلب بروید...

ادامه نوشته

آیا زمستان سختی در پیش است؟

مردان قبیله سرخ پوست از رییس جدید می پرسن: «آیا زمستان سختی در پیش است؟«

رییس جوان قبیله که هیچ تجربه ای در این زمینه نداشته، جواب میده:

»
برید هیزم تهیه کنید«

بعد میره به سازمان هواشناسی کشور زنگ میزنه:


»
آقا امسال زمستون سردی در پیشه؟«

پاسخ: «اینطور به نظر میاد«!

پس رییس به مردان قبیله دستور میده که بیشتر هیزم جمع کنند

و برای اینکه مطمئن بشه یه بار دیگه به سازمان هواشناسی زنگ میزنه:

«
شما نظر قبلی تون رو تایید می کنید؟«

پاسخ: «صد در صد«

رییس به همه افراد قبیله دستور میده که تمام توانشون رو برای جمع آوری هیزم بیشتر صرف کنند.


بعد دوباره به سازمان هواشناسی زنگ میزنه:

«
آقا شما مطمئنید که امسال زمستان سردی در پیشه؟«

پاسخ: «بگذار اینطوری بگم؛ سردترین زمستان در تاریخ معاصر«!!!

رییس: از کجا می دونید؟«

پاسخ: «چون سرخ پوست ها دیوانه وار دارن هیزم جمع می کنن« !!!

من گنجشک نیستم!(3)

ساعت چهار بعدازظهر است.بطری آب را از توی یخچال می آورم و می نشینم روی کاناپه.تلویزیون را روشن می کنم.کانال یک اخبار است. کانال دو پزشکی در باره ی بیماری های دهان و دندان حرف می زند. کانال سه مسابقه ی اتومبیلرانی است. کانال چهار فیلم مستندی است درباره ی زندگی نهنگ ها. هوا گرم است و من از روی کاناپه بلند می شوم و می روم به طرف پنجره. پنجره را باز می کنم. نسیم خنکی می وزد توی صورتم. به بزرگراه نگاه می کنم. ماشین ها به سرعت از ته بزرگراه نزدیک می شوند و بعد با چنان شتابی از مقابلم می گذرند که هرگز نمی توانم کسانی را که توی آن ها نشسته اند ببینم. چند بار سعی می کنم نگاهم را به پنجره ی ماشینی بدوزم و بعد چرخش سرم را با سرعت حرکت ماشین تنظیم کنم تا بلکه آدم های توی آن را ببینم، اما هربار طرح مبهمی از جلو چشم هام می گذرد و جز سایه هایی محو چیزی نمی بینم. طوری غرق این بازی شده ام که انگار دیدن آن آدم های توی ماشین، آن آدم هایی که تند می روند، که نمی شناسمشان، که مرا نمی بینند، برای من خوشبختی می آورد. وقتی ماشینی عبور نمی کند زل می زنم به آسفالت خالی. اما همین که به آسفالت نگاه می کنم باز آن حس، آن هیولا می آید سراغم: مـــــــرگ. در آن فضای خالی انگار چیزی، چیزی که مثل روح ناپیداست، لانه کرده است. کافی است لحظه ای قبل از رسیدن ماشینی که با سرعت در بزرگراه می راند، خودت را پرت کنی در آن فضای خالی. دیگر رفته ای توی دهان مرگ. بعد، دیگر نیستی. جاهای دیگری را هم سراغ دارم که مرگ در آن ها لانه کرده. اسمشان را گذاشته ام خانه های مرگ.انگار بازی شطرنج است و تو مهره ای هستی که باید با دقت و احتیاط گام برداری. باید چنان با احتیاط حرکت کنی تا مبادا در خانه هایی پا بگذاری که در تیررس اسبی یا فیلی یا وزیری هستند. کافی است یک بار اشتباه کنی و بروی جایی که در مسیر مهره ی حریف باشی. این اشتباه، آخرین اشتباهی است که کسی می تواند مرتکب شود. وقتی از ارتفاع یک ساختمان بلند زل می زنم به پایین، آن پایین-درست زیر ساختمان-یکی از آن خانه ها است. جایی است که مرگ خوابیده و منتظر است. وقتی قرص سیانوری را توی دست می گیری، می توانی لای ذرات آن مرگ را ببینی که خودش را جمع کرده و کمین کرده است لای قرص و منتظر است تا او را ببلعی و تمام. جایی که اکسیژن نیست، یکی از خانه های دائمی اوست. دخترم در آن خانه مُرد.

من گنجشک نیستم!(2)

باز دراز می کشم و همین که چشم هام را می بندم انگار سر می خورم توی کابوسی که می دیدم. توی گودال. خودم گذاشتمش توی گودال. کارتن کوچکی بود. عکس پلوپز توشیبا روی آن بود. سیاه شده بود. سبک بود. شاید دو کیلو. شاید کمتر. کارتن را مأمور سردخانه ی بیمارستان تحویلم داد. کارتن سرد بود.دکتر گفت اکسیژن به نسوجش نرسیده. گفت کمبود اکسیژن. وقتی حرف می زد دست هاش توی جیب روپوش سفیدش بود. طوری گفت اکسیژن انگار داشت اسم قاتل بچه ام را می گفت. گفت وقتی اکسیژن به بافت های جنین نرسد پوستش سیاه می شود. هزار بار اسم لعنتی اش را توی کتاب های فیزیک و شیمی خوانده بودم اما هیچ وقت معنی اش را این طور نفهمیده بودم. اکسیژن. بعد از آن حادثه، شب و روز به مرگ فکر می کنم. دست خودم نیست. دائم به جاده هایی فکر می کنم که می روند و می روند تا می رسند به مرگ.حتماً اسم یکی از آن ها اکسیژن است.کسی توی قبرستان نبود.تنها من بودم و گورکن و صدای ناله ای که نمی دانم از کجا می آمد.گورکن فقط چند بیل زد. بعد تیغه ی بیلش را توی کومه ی خاک های کنار گودال فرو کرد و سیگاری آتش زد.منتظر ماند.منتظر ماند تا من کارتن را توی گودال بگذارم. لعنت به اکسیژن. زانو زدم. خم شدم تا کف حفره را صاف کنم. سرم توی گودال بود که فکر کردم چرا کسی بچه ی مرا غسل نداد؟کفن نکرد؟بر او نماز نخواند؟ چرا کسی او را تشییع نکرد؟ باز فکر کردم به اکسیژن. گورکن فقط چند بیل خاک ریخت بعد با پشت بیل خاک ها را صاف کرد. بعد کناری ایستاد و سیگار دیگری روشن کرد و منتظر ماند. چند اسکناس گذاشتم توی دستش.افسانه هنوز توی بیمارستان مهر بود. هنوز نمرده بود. دو روز بعد مرد. به خاطر خونریزی زیاد. یعنی دکترها این طور گفتند. وقتی گورکن دور شد با خودم فکر کردممن به کسی پول دادم تا بچه ام را زیر خاک دفن کند؟ و بعد نگاه کردم به صدها، به هزاران برآمدگی کوچک که توی گورستان ردیف شده بودند و هیچ کدام سنگ نداشتند. پلک هام سنگین شده اند اما درست قبل از این که باز سُر بخورم توی خواب صدای تک گلوله ای، انگار از ته دنیا از ته چاهی عمیق شلیک می شود و می پیچد توی اتاق و جز من کسی انگار صداش را نمی شنود. 

من گنجشک نیستم!(1)

چشم هام بسته اند.از جلو صورتم که می گذرد، من تنها صداش را می شنوم. صدا مثل وزوز مگسی است. دور می شود. یعنی لابد دور شده، چون صدا محو ومحوتر شده است.بعد کمی سکوت است. بعد صدای برخورد چیزی با شیشه ی پنجره. بس که محکم خورده است به شیشه.بس که شیشه ها تمیزند. لابد باز تاجی خوشگله آن ها را دستمال کشیده است. چشم ها را باز می کنم و نگاه می کنم. افتاده است کف پنجره و به خودش می پیچد:سنجاقک.

دراز کشیده ام روی تخت خواب. چشم ها را که می بندم خوابی که دیده ام مثل کابوسی باز توی کله ام رژه می رود. شش ماه گذشته اما کابوسش عین بختک افتاده است به جانم. توی این مدت که مرا آورده اند اینجا سعی کرده ام فراموشش کنم، اما نتوانسته ام.سعی کرده ام خم شوم روی خودم تا نیمی از خودم را پاک کنم اما نتوانسته ام. بعضی ها همه ی خودشان را پاک می کنند و می روند. لابد می توانند. من نمی توانم. تلفن زنگ می زند اما از روی تخت تکان نمی خورم.

ادامه دارد...

تمدن سازي

مرور خاطرات گذشته شايد براي همه جذاب نباشد اما خاطرات گذشته تاريخ زندگي ما هستند هر چند انسان معروفي نباشيم كه خاطراتمان براي ديگران به يادگار بماند.

قطعاً قشر كنوني جامعه، تاريخ ساز نخواهد بود؛پس خاطرات ما به كجا مي روند؟لحظه اي را تصور كنيم كه نتوانيم از گذشته ي خود چيزي به ياد بياوريم، اينجاست كه هويت ما دستخوش تغييراتي مي شود تا به نابودي برسد، شايد تصور اينكه هويتي نداشته باشيم كمي سخت باشد اما واقعيت جهان اين است كه سيستم جامعه در حال كشش ما به يك بي هويتي جهاني است؛واين يعني انسان ها هر كجا باشند اين تاريخشان نيست كه به آن ها هويت مي دهد بلكه دلايل ديگري وجود دارد كه اگر شما آن ها را نپزيريد به سنت گرا يا به اصطلاح امّل نام مي گيريد.زياد ساده نيست وقتي تمام كنش هاي جهان به يكسو باشد شما به سوي مخالف كنش ايجاد كنيد.

ادامه دارد...

طرح تحول اقتصادي ،ديدي همه جانبه

گذشتن طرح هدفمندي يارانه ها از گذرگاه مجلس و تبديل آن به قانون پس از فراز و نشيب هاي فراوان نشان از نزديك شدن آن به عمل را دارد.با وجود اينكه در همين مرحله نيز عقب نشيني هايي از سوي مجلس صورت گرفت ولي به وضوح روشن و قابل رويت است كه دولت از نداشتن اختيار كامل در اجراي اين طرح ناراضي است.دولت قائل به نگاه شوك درماني بوده و مجلس از تبعات غير قابل كنترل اين نوع نگاه احساس نگراني مي كند.از همين رو زمان اجراي كامل اين طرح را از 3 سال به 5 سال افزايش داد. بي شك تا قبل از اجراي اين طرح و قرار گرفتن در شرايط خاص آن دوره نمي توان پيش بيني صحيحي از اتفاقاتي كه ممكن است از پس اجراي اين در سطح جامعه به وجود آيد در ذهن ايجاد كرد.

به وضوح روشن است كه اجراي اين طرح تبعات بسيار روشن و موثري در پي دارد. كاهش انرژي در تمام بخش هاي جامعه به خصوص حوزه ي صنعت و توليد و بطور كلي تحولي بزرگ در آن پس از سه دهه قابل توجه خواهد بود. آمارهايي كه در بخش صنعت وجود دارد حاكي از آن است كه صنعت فرسوده و قيمت فوق العاده پايين انرژي همه دست به دست هم داده اند تا از پيشرفت همه جانبه ي صنعت جلوگيري شود. تحقيقات نشان داده اند كه با تعويض صنعت فرسوده با تكنولوژي هاي جديد موجود در بازار جهاني مي توان مصرف انرژي را تا بيش از 70 درصد كاهش داد. بالتبع اين كاهش هزينه به كاهش قيمت تمام شده ي كالا مي انجامد كه خود باعث افزايش فروش چه در داخل و چه بصورت صادرات گشته و بطور كلي خود جامعه از آن بهره مي برد. لازم به ذكر است كه بخش هاي ديگري مانند حمل و نقل وجود دارند كه بصورت مشابه پالايش و نوسازي مي شود. شايد نكته اي كه كمتر در اجراي اين طرح مورد توجه قرار مي گيرد، بحث بازرسي و نظارت دولت مي باشد. بازرسي و نظارت ضعيف بر بخش هاي درگير با اين طرح از جمله بازار، بانك و ... مي تواند اجراي اين طرح را با شكست روبرو كند. كنترل قيمت ها در بازار به عنوان موضوع مهمي كه تمام اقشار جامعه با آن روبرو و درگير هستند بايد بسيار مورد توجه قرار گيرد. تجربه ي دولت در بخش نظارت و كنترل بازار نشان دهنده ي اين موضوع است كه دولت از نظارت دقيق بر اين بخش ناتوان است. و شايد اين خود معلول هماهنگ نبودن تمام بخش هاي دولت اعم از صادرات، واردات، توليد و ... باشد. به همين سان نظارت دقيق بر بانك ها و مؤسسات مالي و اعتباري به عنوان متوليان گردش پول و سرمايه در جامعه بايد مورد توجه قرار گيرد.

«رو به فردا» رو به فرداست يا ديروز؟!

چندي است تلويزيون پس از توصيه هاي فراوان مبني بر ادامه ي مناظره هاي زنده حول موضوع حوادث انتخابات برنامه اي را با نام «رو به فردا» با مجري گري  وحيد يامين پور(از افراد منتسب به جريان اصولگرا!)به روي آنتن مي برد كه اين سوال را در ذهن پديد مي آورد :آيا روند فعلي اين برنامه نتيجه ي قابل قبول را براي فردا دارا مي باشد؟(واقعاً بحث بر سر عملكرد روزنامه هاي كيهان و مردم سالاري است و آيا اين فرصت محل پرسش و پاسخ و دفاع گردانندگان اين روزنامه هاست؟ و يا اين كه اين اشخاص به عنوان نماينده اي از جريان هاي موجود در اين برنامه حاضر مي شوند؟!)

آيا نقد عملكرد رسانه ها برنامه اي زنده را مي طلبد؟

رو به فردا يعني گذشته اگر مورد قبول ما نبوده است همه سعي كنيم فردا از آن ما باشد...

در سایت who popular چه می گذرد؟

چند روزی است که از وجود چنین سایتی مطلع شدم و باعث شد که سری به اون بزنم.ظاهراً یه نظر سنجی در سطح جهانی برای اینکه مشخص کنه توی هر کشور معروفترین یا مشهورترین یا مورد پسند ترین فرد کیه که تا این لحظه توی ایران رای موسوی از همه بالاتر و رهبر انقلاب هم در رتبه ی بعدی قرار دارند.البته باید این را بدونیم که این سایت مرجع معتبری برای نظر سنجی نیست.ولی بد نیست سری به این سایت بزنید و معروف ترین افراد تو رشته های دیگه را هم ببینید.

برای ورود به سایت اینجا کلیک کنید

زبان بسته

/* /*]]>*/

شاید بهتر بود اینجوری شروع نمی کردم.عصر های جمعه همه ی کارام همین جورن، یهویی و هول هولکی.نمی دونم مشکل منم یا زبانی که اگه جلوش را بگیری خودش را رو کیبورد کامپیوتر خالی می کنه و حرفش را می زنه.شاید بهتره منم مثل خودم باشم، آرام و گوشه گیر.این جوری تنها حسنی  که داره اینه که دیگه اگه یه روزی یه جایی دلم گرفت و پاهام لرزید به روی خودم می یارم که  منم عاشقم.

ای کاش عشق زودتر بیاد.

ای کاش من...

بیداری برای من و...



/* /*]]-->*/ یاد گذشته ها بخیر حتی بخاطر دلتنگی هایش.بخاطر روزهایی که هیجان زندگیم آنقدر در تلاطم و کشاکش بود که می ترسیدم آن را از دست بدهم.پس این دلواپسی لحظه ی آنی هیجانم را نیز از بین می برد و من با سردی به فردا نگاه می کردم گویی من هم باید پله ی دیگران باشم.
این روزها مردم بیدار شده اند از هوایی که بعد از جنگ در آن فرو رفتند.خیال می کردند همه چیز درست شده و دیگر کسی کاری با آنها ندارد؛پس زندگی کردند و به معنای واقعی زندگی کردند و حالا وقتی گرگی که تا وسط خانه های آنها آمده بود قصد امام و انقلابشان را کرد حتی اقشار خاکستری هم لرزیدند و بیدار شدند به خیابان ها آمدند و با آخرین حد صدای خود فریاد کشیدند و گفتند که ما بودیم و می مانیم برای حفاظت از آن چیزهایی که هستیمان از آن است.
یاد گذشته ها بخیر؛شاید...

پراید نفتی هم می‌آید!

دنیای خودرو نوشت:

مخترعی در اردبیل خودروی دوگانه‌سوز که با سوخت نفت سفید و بنزین کار می‌کند طراحی کرده که با سرمایه‌گذاری بخش خصوصی قرار است این محصول به تولید انبوه برسد.

اکبرزاده، سرمایه‌گذار و مجری صنعتی‌سازی این طرح، درخصوص ویژگی‌‌های این سیستم گفته است: پروژه APK یا دوگانه‌سوز کردن خودروها به نفت سفید و بنزین در حال گرفتن پروانه بهره‌برداری از سازمان صنایع و معادن استان اردبیل است.

وی افزود: با تقاضایی که از وزارت نفت صورت گرفته است، سهمیه نفت برای خودروهای تبدیل شده در استان اردبیل صادر شده است. این سیستم در سال 86 توسط «منوچهر بی‌زبان مقدم» ثبت اختراع شده است.

در حال حاضر این سیستم بر روی یک خودرو پراید نصب شده که به گفته سرمایه‌گذاران طرح در حالت کار با نفت سفید عملکرد مشابهی با بنزین دارد و تنها در شتابش افت مشاهده می‌شود به گونه‌ای که شتاب صفر تا 100 پراید که با سوخت بنزین 15 ثانیه است با نفت سفید به 21 ثانیه می‌رسد.

درباره توجیه این طرح گفته شده ایران تولید مازاد بر نياز نفت سفید دارد که به خاطر نبود مصرف‌کننده مجبور است روزانه بخش زیادی از نفت سفید بدون استفاده مانده را به مخازن گاز تزریق کند. قیمت نفت سفید هم اکنون لیتری زیر 20 تومان است.

بر اساس ادعای مخترعین این طرح برای افزایش اکتان نفت سفید برای رسیدن به بنزین مواد افزونی به نفت سفید افزوده شده تا اکتان آن به نزدیکی بنزین برسد.

آیت الله هاشمی ‌رفسنجانی:مهدی به کشور باز نمی‌گردد/ به او گفته ام بماند و دکترا بگیرد

هاشمی رفسنجانی عصر شنبه با جمعی از اعضای جامعه اسلامی دانشجویان در مشهد دیدار کرد.


یکی از اعضای جامعه اسلامی دانشجویان درباره این جلسه و سخنان هاشمی گفت :یکی از سوالات ما درباره منصوبان به ایشان بود بود که اقای هاشمی تاکید کردند اتهاماتی که به مهدی هاشمی زده می شود، شایعه است.

هاشمی خاطر نشان کرده است :پرونده های مهدی در قوه قضائیه حل شده ضمن آنکه هیج مرجع قضایی او را احضار نکرده است .

هاشمی در پاسخ به اینکه چرا پس از سه ماه که قرار بوده دفتر لندن دانشگاه آزاد افتتاح شود هنوز هیچ خبر ی از فرزند شما نیست افزوده: مهدی بعد از افتتاح دفتر لندن قرار نیست به کشور برگردد به اضافه اینکه او از لندن به لبنان رفته است و ازآنجا نیز قرار است به دبی ،ارمنستان ،تاجیکستان برود و دفاتر دانشگاه آزاد در این کشورها را افتتاح کند.

به گفته هاشمی مهدی علاقمند به بازگشت به کشور است ولی به اوگفته ام دکترا را هم بخواند و به همین جهت برای دکترا ثبت نام کرده است.

هاشمی درباره موضوع پرونده استات ویل و نقش فرزندش در این پرونده هم افزوده است:دو سال قبل دانشجویان این بحث را مطرح کردند و این موضوع به مجلس رفت . در حالی که دو نروژی در این پرونده پول رد و بدل کرده بودند ضمن آنکه عوامل اسرائیل که درپشت پرده بودند تلاش کردند القا کنند که مهدی هاشمی رشوه داده است در حالی که این موارد همه جو سازی بوده است.

هاشمی افزوده است: در این پرونده دیوان عدالت اداری ،وزارت نفت،وزارت اطلاعات بعد از دو سال اعلام کردند که هیچ سندی مبنی بر تخلف مهدی به دست نیاوردند.

تدارک ضدانقلاب براي احياي موج سبز

فيلم اعترافات يک عضو گروهک تروريستي درباره «پروژه کشته سازي» در 16 آذر

يک عضو گروهک تروريستي «جنبش ايراني» در اعترافاتي تکان دهنده، جزئيات هولناکي از پروژه کشته سازي در روز دانشجو را فاش کرد.

به گزارش «شبکه خبر دانشجو»، وبلاگ تحليلي خبري دانشجويان پلي تکنيک با انتشار فيلم اعترافات يک عضو دستگير شده گروهک تروريستي موسوم به انجمن پادشاهي ايران(جنبش ايراني)، جزئيات هولناکي از تدارک عناصر نفوذي ضدانقلاب و گروه هاي تروريستي براي کشتار مردم در روزهاي شانزدهم تا هجدهم آذرماه امسال منتشر کرد.

در اين گزارش آمده است: چند روزي است که خبر دستگيري عوامل يک گروهک تروريستي در کرج در صدر خيلي از اخبار قرار گرفت؛ در خبرها آمده بود که اين گروهک تروريستي قرار بوده که در روزهاي 16و17و18 آذر در پروژه کشته سازي فضاي کشور را ملتهب کنند. در خانه تيمي که از اين گروهک کشف شده مقدار زيادي آمپول هاي سمي، سلاح گرم و مواد منفجره کشف شده است.

اين گزارش مي افزايد: اينان همانهايي هستند که چند سال پيش در دانشگاهها براي ادامه حيات خود، به مقدسات مردم توهين کرده و نشريات موهن را منتشر کردند.

فيلم را از اينجا دانلود کنيد

شورای عالی انقلاب فرهنگی آنگونه که باید باشد...

این نوشتار بر آن است تا با مروری بر تاریخچه و وظایف شورای عالی انقلاب فرهنگی نقدی منصفانه از آن ارائه دهد.

تاریخچه:

پيروزي انقلاب شكوهمند اسلامي در بهمن 1357 و بدنبال آن استقرار نظام جمهوري اسلامي بجاي نظام ستمشاهي پهلوي تغيير و تحول بنيادين در عرصه هاي گوناگون اجتماعي را ايجاب مي كرد چراكه تحول در نظام از طريق تحول در بنيادها و ساختارها تحقق مي يابد . در اين راستا مقوله «فرهنگ» از جايگاه ويژه و پايگاه ممتازي برخوردار است و تصور تغيير در نظام بدون تغيير در فرهنگ حاكم بر آن ، تصوري ناموجّه است.

صدور پيام نوروزي امام خميني « ره » در اول فروردين 1359 را بايد نقطه عطفي در تاريخ انقلاب فرهنگي دانست ايشان در بند يازده اين پيام بر ضرورت ايجاد «انقلاب اساسي در دانشگاه‏ هاي سراسر كشور»، «تصفيه اساتيد مرتبط با شرق و غرب» و «تبديل دانشگاه به محيطي سالم براي تدوين علوم عالي اسلامي» تأكيد كردند. ...

<<<<<ادامه مطلب>>>>>

ادامه نوشته

تحول از نوع یارانه!

روز های پرکار مجلس و حال و هوای مردم نوید فاز جدیدی از رشد اقتصادی را در کشور میدهد.نقدی کردن یارانه ها از چند جهت قابل توجه است .در ارتباط بودن این طرح با بدنه ی جامعه از موضوعاتی است که باعث شده مردم در قبال این طرح واکنش نشان دهند.مردم اطلاع دقیقی از این طرح ندارند وبر اساس حدس و گمان به شایعه سازی و القای افکار خود در جامعه می پردازند.نقل قول های مردم بوی تردید می دهد و این نشان از عدم آگاهی کامل مردم از این طرح است.و باز پاشنه آشیل دولت است که در طرح های بزرگ خودنمایی می کند یعنی ضعف در اطلاع رسانی.واین ضعف در اطلاع رسانی مردم را به تردید های اجتماعی می کشاند.تصمیم گیری های اقتصادی-خواه طرح های بزرگ یا طرح هایی که با بدنه ی جامعه ارتباط کمتری دارند-وقتی از منظر سیاسی و اجتماعی به آن ها توجهی نشود ناقص و ابتر می مانند ودر اجرا متولی را با مشکل مواجه می سازند.نباید از این نکته به راحتی عبور کرد که همین مسائل باعث شده که اعتماد عمومی نسبت به کلیه طرح های اقتصادی دولت کاهش یابد.

برای مثال در طرح سهمیه بندی بنزین در تیرماه 86 ساعت 9 شب در اخبار اعلام شد که از ساعت 12 امشب بنزین سهمیه بندی می شود.این خبر غیر منتظره ی وزارت نفت باعث شد که خیابان های منتهی به جایگاه های توزیع بنزین در آن شب شاهد ترافیک شدید خودروهایی باشد که آخرین قطره های بنزین بدون سهمیه ره در کام خود ریختند.صف های طولانی و اعتراضات مردم باعث شد که چندین جایگاه بنزین و بانک و مراکز دولتی به آتش کشیده شود.

با این که هم دولت و هم مجلس بر امر نقدی کردن یارانه ها توافق نظر دارند ولی مردم هرگونه دستکاری دریارانه ها را با افزایش قیمت ها معادل می دانند مهم تر آنکه نر اکثر مواقع این تفکر مردم رنگ واقعیت به خود می گیرد.

تردید ها به همین جا ختم نمی شود؛ انتشار این گونه تصمیمات از طرف دولت و مجلس-چه صحیح و چه غلط-متن جامعه را مورد اصابت قرار می دهد.افزایش یا کاهش میزان پرداخت نقدی ویا تغییر شکل های دهک ها-که باعث جدا سازی مردم می شود-این تفکر را به مردم القا می کند که نگاه سیستمی نه از سوی دولت ونه از سوی مجلس به این طرح وجود ندارد.

جدا سازی و طبقه بندی مردم(دهک های معیشتی) سوالاتی و ابهاماتی را در ذهن به وجود می آورد: از جمله اینکه با وجود حوادث پس از انتخابات که خود نقش بسیار موثری در چند دستگی مزدم داشت آیا اجرای این طرح و این گونه تصمیمات اقتصادی باعث دامن زدن به این دسته بندی های جامعه نمی شود؟ و آن را پر رنگ تر نمی کند؟

باید این نکته را نیز خاطر نشان کرد که نگاه دولت به این طرح یک نگاه شوک درمانی است یعنی«مرگ یکبار شیون یکبار»

ولی اکثریت مجلس با این نگاه مخالفند و عقیده دارند که باید با کاهش شیب و شتاب آزاد سازی قیمت ها از افزایش ناگهانی قیمت ها جلوگیری کرد زیرا در صورت وجود نگاه شوک درمانی اقشار کم درآمد بیش از همه در معرض آسیب هستند.با این حال پیش بینی می شود دولت در جهت نزدیکتر کردن مواضع خود به مجلس گام های جدی تری بردارد.

آسمان

آسمان

انگار تمام عالم توی سرم خراب شده است،شاید هم چیزی بیشتر.شاید ستون های آسمان دارند فرو می ریزند و سقفی روی سرم خراب می شود ولی...ولی آسمان که ستون ندارد! پس چگونه ایستاده است بدون ستونی که روی آن یله شود؟! بگذریم...

آسمان باز هم دارد بازی در می آورد.می خواهم بخندم به این وضع! چرا باران نمی بارد؟چرا آسمان نمی خندد تا باران ببارد؟مگر آسمان دل ندارد؟راستی آسمان دل دارد؟دل آسمان کجاست؟آسمان ستون ندارد...دل دارد!بگذریم...

باز هم نیمه شب است و چشمانم خیس است از وجود کسی که من او را نمی بینم.آسمان هم انگار با ما قهر است، از هر شب تاریک تر است شاید او هم چشمانش را بسته و نمی بیند ،نمی بیند اما گریه هم نمی کند.راستی مگر آسمان چشم دارد؟چشم آسمان کجاست؟ تصور آسمانی را داشته باش که به چشمانش عینک زده باشد و اگر عینکش را بردارد هیچ کدام از ما را نمی بیند!

روی زمین نشسته ام ولی نگاهم رو به آسمان است ،دنبال گمشده ام می گردم در آسمان.کاش ستاره ها کمی روشن تر بودند ،کاش انتهای آسمان را به روشنی می دیدم ،شاید گمشده ی من در انتهای آسمان پنهان شده باشد.کاش می توانستم مرز زمین و آسمان را رد کنم و خود به آسمان بروم! راستی مرز زمین و آسمان کجاست؟کجا آسمان از زمین جدا می شود؟

به زیر پاهایم نگاه کردم ،پاهایم روی زمین بود ولی خودم در آسمان بودم.دستم را بلند کردم ،ستاره ای از آسمان گرفتم و مسیرم تا آسمان را روشن کردم.حالا تمام آسمان را می دیدم...

آری گمشده ام مرا پیدا کرد...!

قالب

سلام به همه.دیگه از بس وقت نوشتن ندارم  وبلاگ هم خوابیده.البته من اسمش را گذاشتم آرامش قبل از طوفان!یه جور خواب زمستونی که قراره بعدش یه غرش عظیم اتفاق بیفته.خدا کنه که اینجور باشه.بیشتر دوست دارم رو زمینه های روشنفکری یه چیز هایی بنویسم آخه به قول یه بنده خدایی"اگر از دریچه ی روشنفکری به محیط پیرامون خود بنگریم قطعا مواردی را درک می کنیم که بصیرت ما را در جهت راز گشایی از طبیعت افزایش می دهد"البته هر جورش هم خوب نیست.فعلا برای قدم اول قالب را عوض کردم و لینکش را هم در زیر گذاشتم برای دانلود.

تا بعد...

دانلود قالب بلاگفا

دانستنی های بامزه!

جویدن آدامس هنگام خرد کردن پیاز مانع از اشک ریزی شما می شود. 

ـ اثر لب و زبان هر کس همانند اثر انگشت آن منحصر به فرد است. 

ـ رشد کودک در بهار بیشتر است.
 
ـ ۸ دقیقه و ۱۷ ثانیه طول می کشد تا نور خورشید به زمین برسد. 

ـ ظروف پلاستیکی تقریباً ۵۰۰۰۰سال در برابر تجزیه مقاومند. 

ـ تنها قسمتی از بدن که خون ندارد قرنیه چشم است. 

ـ شترمرغ در ۳ دقیقه ۹۵ لیتر آب می خورد. 

بقیه در ادامه مطلب...

ادامه نوشته

نامه(عکس هفته)

فرمان عزل مشایی

به کجا چنین شـــتابـــان؟!

از:مـــــن!

به:دکتر احــــمدی نــــــــــژاد

مشایی

سلام آقای دکتر.حال شما خوب است؟اگر از احوال ما جویا شوید راستی حال آقای مشایی چطور است؟دماغشان چاق است؟ترکیه نرفتند دیگر؟ولش کن از خودت بگو مشایی چه می کند؟هنوز دست گل به آب می دهد یا نه؟از همان دست گل هایی که همه بسیج می شوند تا سر وتهش هم بیاد! نمی خواهی بگویی که کسی جز مشایی را برای معاون اولی نداشتی؟از همان اول همین جوری یه دنده بودی به حرف هیچکس هم گوش نمی کردی.قصه ی ما هم شده چوب دو سر سوز هم باید از اون طرف بکشیم ،هم از این طرف! آقای دکتر وایسا ما هم برسیم ،به کجا چنین شتابان؟!

متن شكوائيه از دکتر احمدی‌نژاد!

باسلام و تحیات، احتراماً به استحضار می‌رسد که شخصی به نام محمود در یک مناظره تلویزیونی، همه ما را پشت‌بند هم ردیف کرده. نامبرده که دیکتاتور است، به ما تهمت زده و ما را تلویحاً متهم به دزدی کرده، این در حالی است که در لغت، میان دزدی، سرقت و اختلاس تفاوت‌های عدیده‌ای وجود دارد و یک چیز دیگر؛

این شخص در آن مناظره متهم به بداخلاقی است. نامبرده بعد از بسم‌الله الرحمن الرحیم و دعای فرج هرچی ناسزا بوده، بار ما کرده. این ماجراجوی فریبکار خلافکار خرافاتی خیال‌پرداز در ادامه ناسزاهای خود، همین‌طور فحش‌ بار ما کرده و خب؛ از آنجا که وی پنهان‌کار، خودمحور، سطحی‌نگر و قانون‌گریز است و در ضمن دیکتاتور هم هست، این چیزها را به ما گفته و اگر مسلمانی از این غصه دق کند، باید سریعاً وی را به بیمارستان منتقل کرد.

جناب قاضی! در جمع ما هتک حرمت واقع‌شده‌ها از استوانه انقلاب تا مکعب مستطیل نظام و ذوزنقه متوازی‌الاضلاع وجود دارد و محمود این همه را به هیچ گرفته و نامزد طرفدار ما را به چیز چیز انداخته، جنایتی بزرگ، بدعتی خطرناک و ضایعه‌ای بس اسف‌انگیزناک.

جناب قاضی! ما مظلومان برخلاف ادعای آقای محمود، زندگی بسیار چیز و درآمد ناچیزی داریم. راننده‌های ما همگی ساده‌زیستند. سرایدار خانه ما ساده زندگی می‌کند. خدمتکار منزل ما بسیار زندگی فقیرانه‌ای دارد. باور بفرمایید که در کاخ‌های اشرافی ما خبری از تجملات نیست. ما در زندگی پرزرق و برق‌مان اصلاً بریز و بپاش نداریم، آن وقت این آقا محمود مردم‌فریب، جلوتر از دیکتاتورها، بداخلاقی‌ انتخاباتی کرده و هنگام صحبت‌های آقای چیز، در حال تبسم دیده شده و این برخلاف نص صریح قانون اساسی است.

آقای قاضی! آقای محمود برای ما در دنیا آبرو نگذاشته. یا این چیز، سفرهای استانی، برداشته شهرستانی‌ها را پررو کرده. بعد گفته مدرک خانم آقای چیز، قلابی است. بعد به کرباسچی گیر داده و او را چیز کرده، آن هم همان کرباسچی كه در فیلم کروبی برای فقرا اشک ریخت و این خود بیانگر ساده‌زیستی آقای کرباسچی است.

قاضی محترم! پسران ما اگرچه قبل از انقلاب، بچه‌سال بودند اما از همان زمان وضع‌شان خوب بود. ما حتی یکی از آقازاده‌های‌مان از قبل تولد، میلیاردر بود و این هیچ ربطی به چیز ندارد. ماها کلاً جد اندر جد خرپول بودیم. هدایتی باید پیش ما لنگ بیندازد. یا این صفایی چیز. خب، فراهانی از نوادگان قائم‌مقام است و از همان زمان قاجار، وضعش توپ بوده و اصلاً به احمدی‌نژاد چه مربوط که ما از کجا این همه چیز به دست آورده‌ایم؟!

ای قاضی محترم! یا به پرونده ما رسیدگی می‌کنی یا از تو هم شکایت کنیم؟ دیگر حوصله‌ات را نداریم... آهان، این آقای محمود، مگر مارکوپولو است که این همه سفر می‌رود؟ یا به ما می‌گوید که از بیت‌المال، سوءاستفاده کرده‌ایم. این دروغ است. ما از بیت‌المال، استفاده شاید کرده باشیم اما خدا به سرشاهد است که سوءاستفاده نکردیم. استفاده که اشکالی ندارد.

هی قاضی! تا چهارتا لیچار بارت نکردیم، احمدی‌نژاد را می‌بری زندان و ‌الا هر چیزی دیدی از چشم خودت دیدی و خودت که زور ما را می‌دانی... فعلاً بای... راستی، مشکلی چیزی نداری که؟! ما در راه اسلام، پول‌های زیادی خرج کرده‌ایم. البته از بیت‌المال نبوده. ما کلاً خرمایه‌ایم. ملتفتی که؟ آهای! گفته باشیم اگر بعد از این شکایت کسی بازداشت شد یا مورد عنایت قرار گرفت، آن یک چیز دیگر است و ربطی به این شکایت ندارد. گفته باشیم.

قانون پذیری یا قانون گریزی!

میرحسین موسوی

با شعار اجرای قانون به میدان آمدی.گفتی در این 4 سال قانون گریزی بوده و من قصد اجرای قانون را دارم!

بعد از پایان انتخابات اعتراض از طریق قانونی را به اغتشاش خیابانی تبدیل کردی البته به دستور اربابت تا نظام را مجبور به قبول درخواست هایت کنی.

حداقل می گذاشتی چند ماه از شعارهایی که داده بودی می گذشت بعد همه را زیر پا می گذاشتی.

خوشحالم که به تو رای ندادم چون در شعارهای خودت هم، دروغ گفتی چه برسد که بخواهی به آنها عمل کنی!

48هزار ناظری که پای صندوق های رای گیری داشتی در روز انتخابات و سپس شمارش آرا چه می کردند که حالا می گویی 4میلیون رای من را نداده اند؟

آیا تا به حال به این اندیشیده ای که ممکن است اکثریت مردم با تو مخالف باشند؟چرا فکر می کنی همه به تو رای داده اند جناب آقای میرحسین موسوی!

در آخر لطفاً معنی کلمات زیر را برای ما بازگو کن شاید ما معنی آنها را به درستی نمی فهمیم:

نظام جمهوری اسلامی ایران،ولایت مطلقه ی فقیه،قانون(قانون گریزی و قانون پذیری)،انتخابات

در ضمن باید به خاطر رنگ سبزی که بازیچه قرار دادی هم جوابگو باشی.

این ها گوشه ای از درخواست های جوانان عدالت خواه از شماست.

ماهگرد

ماهگرد

امروز ۱۸ خرداده.دقیقاْ یک ماه شده.من که دیگه خسته شدم.یعنی یک ما دیگه هم باید صبر کنم؟!

ماهگردت مبارک چپ دست...

اينجا انتخابات است...

اينجا انتخابات است
پايگاه مردم سالاري ديني
در وقاحتي بي‌كرانه
مردي را بر صليب مي‌كنند
به جرم اين كه 2 بار به روستاي ما آمده است
و با پيرمردان دست چروكيده روستايي دست داده است
و پيرزنان ايلياتي براي او كل زده‌اند
اينجا انتخابات است
پايگاه بر دار رفتن مردي
كه پرچمي سه رنگ را بر درفش زمين مانده شهدا علم كرده است
اما اسكندران خودي
بر كاكل تخت جمشيد انقلاب
آتش فتنه‌اي مي‌اندازند
تا شعله زلف دختركان نابالغ
از زير روسري‌هاي؟ انقلاب مخملين پريشان كنند...

بقیه در ««ادامه مطلب»»

ادامه نوشته