سال نو و داستانهای دیگر
اولین داستان که امیدواریم حسابی روی مخ شما عزیزان رژه رفته باشه تیم ملی... نه اشتباه شد روز ملی فناوری هسته ای هست که در چنین روزی چنان پوزی از آمریکا به خاک مالیدیم که نگو. پس اشتباه نشه این فناوری(بخوانید تکنولوژی) فقط به منظور زدن پوز می باشد و ارزش دیگری ندارد(البته دارد ولی اشکال از خودمونه) خوب در این باره(انرژی هسته ای) یه مطلب رفتم و بیشتر هم مخم نمیکشه.
داستان بعدی مهمترین داستان این مقال می باشد که همانا سفر دکتر(و بلکم پروفسور)احمدی نژاد به اصفهانه. چه اتفاق میمونی(اتفاقو میگم میمونا یه وقت کج برداشت نکنین) من که اشک توی چشمام جمع شد.
البته با این استقبال گفتم یحتمل جبرئیل (علیه سلام) نزول فرمودن. اما از این که بگذریم واسه ی نقض گفته های دوست گرامی قدم دکتر خیلی هم نحس نبود تا جایی که نزدیک بود توی اصفهان خشک شده سیل بیاد.
اما حرفایی که زد یه کمی تکراری و بلکه خزوخیل شده بود فکر کنم اول ریاست جمهوری یه متن نوشته تا آخر همونا رو میخواد بگه هرچی باشه حرف مرد یکیه.
و اما داستان مهم آخر اصلاح الگوی مصرفه:
اسم قشنگی داره نه؟ اما فقط اسمش قشنگه. تا زمانی که ملت توی روز روشن تو کوچه با شلنگ ماشین میشورن و اگه حرف بزنی... (کدخدا میدونه چی میخوام بگم) فقط یه اسم باحاله.
البته دولت محترم(اسم رییسش محترم نیستا!) داره قانون تصویب میکنه باقلوا. من خودم یه قانونش رو کف رفتم که اینجا لو میدم: از این به بعد با هر مأمور پخش قبض یه رزمی کار میذاریم تا هرکی زیاد مصرف کرده بود کباب شده به سزای عملش برسه.
خوب دیگه قصه ی ما به سر رسید. در آخر دوستانی گفتن من سیاسی ام استغفر الله چه حرفا. به جون خودم من چپ دستم حاضرم حضورا با دست چپ بنویسم تا باورتون بشه.