این نگهبان سکوت

شمع جمعیت تنهایی

راهب معبد خاموشی ها

حاجب درگه نومیدی

سالک راه فراموشی

چشم بر راه پیامی،پیکی

گرمی بازوی مهری نیست

خفته در سردی آغوش پر آرامش یأس

که نه بیدار شود از نفس گرم امید

سر نهاده است به بالین شبی

که فریبش ندهد عشوه ی خونین سحر

ای پرستو برگرد!

ای پرستو که پیام آور فروردینی

بگریز از من،از من بگریز!

باغ پژمرده پامال زمستان ها

چشم بر راه بهاری نیست

گرد آشوبگر خلوت این صحرا

گرد بادی است سیه،گرد سواری نیست...


درست آمده اید اینجا "مطموس" است از اینکه با ما همسفرید خوشحالیم